söndag 27 december 2015

دیوان اشعار شاعران ایران



این هم هدیه ای برای دوستان عزیزم
با کلیک بر روی هر کدام از لینکهای زیر دیوان شعر آن شاعر را خواهید داشت.
دوستان عزیز در تکثیر این هدیه ارزشمند کوشا باشید
برای ورود به دیوان هر یک از این مفاخر جهانی لطف فرمایید و بر روی لینک آن کلیک فرمایید.
*پروین اعتصامی <http://ganjoor.net/parvin/>*
*ناصرخسرو <http://ganjoor.net/naserkhosro/>*
*مسعود سعد <http://ganjoor.net/masood/>*
*خواجوی کرمانی <http://ganjoor.net/khajoo/>*
*صائب تبریزی <http://ganjoor.net/saeb/>*
*هاتف اصفهانی <http://ganjoor.net/hatef/>*
*ابوسعید ابوالخیر <http://ganjoor.net/abusaeed/>*
*باباطاهر <http://ganjoor.net/babataher/>*
*شیخ بهایی <http://ganjoor.net/bahaee/>*
*سیف فرغانی <http://ganjoor.net/seyf/>*
*عبید زاکانی <http://ganjoor.net/obeyd/>*
*امیرخسرو <http://ganjoor.net/khosro/>*
*اسعد گرگانی <http://ganjoor.net/asad/>*
*فیض کاشانی <http://ganjoor.net/feyz/>*
پست بالا گنجینه با ارزشی است که هدیه میکنم انشاءالله مورد استفاده دوستان قرار بگیرد.

fredag 25 december 2015

همجنس گرایی کریستیانو رونالدو


ﻣﻄﺒﻮﻋﺎﺕﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎﺻﺒﺢشنبهﮐﺮﯾﺴﺘﯿﺎﻧﻮﺭﻭﻧﺎﻟﺪﻭ؛ﺳﺘﺎﺭﻩﭘﺮﺗﻐﺎﻟﯽﺗﯿﻢﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﺭﺋﺎﻝﻣﺎﺩﺭﯾﺪ،ﻫﻤﺠﻨﺲﮔﺮﺍﺳﺖﻭﺍﯾﻦﺣﻘﯿﻘﺖﺭﺍﺳﺎﻝﻫﺎ ﺍﺯ"ﺍﯾﺮﯾﻨﺎ ﺷﺎﯾﮏ"ﺩﻭﺳﺖﺩﺧﺘﺮﺳﺎﺑﻘﺶﻭﻫﻮﺍﺩﺍﺭﺍﻧﺶﻣﺨﻔﯽﮐﺮﺩﻩﺑﻮﺩ!ﺑﺮﻣﻼﺷﺪﻥﻧﺎﮔﻬﺎﻧﯽﺧﺒﺮﻭ ﻋﮑﺲﻫﺎﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪﻭﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺭﻭﻧﺎﻟﺪﻭﺑﺎﭘﺎﺭﺗﻨﺮﺵ"ﺑﺪﺭﻫﺎﺭﯼ"ﺑﻮﮐﺴﺮﻣﻌﺮﻭﻑﻣﺮﺍﮐﺸﯽﺍﺯ ﺳﺎﻋﺎﺗﯽﭘﯿﺶﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖﺭﺍ ﻣﻨﻔﺠﺮﮐﺮﺩﻩﻭﻣﯿﻠﯿﻮﻥﻫﺎ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭ ﺭﻭﻧﺎﻟﺪﻭﺩﺭﺳﺮﺍﺳﺮﺟﻬﺎﻥﺭﺍﺩﺭ ﺣﯿﺮﺕﻓﺮﻭﺑﺮﺩﻩ!ﺩﺭﺣﺎﻟﯿﮑﻪﺭﻭﻧﺎﻟﺪﻭﺗﺎﮐﻨﻮﻥﺍﺯ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪﻭﺍﮐﻨﺶﺑﻪﺍﻧﺘﺸﺎﺭﺍﯾﻦﺧﺒﺮﻫﺎﻭﻋﮑﺲﻫﺎﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼﻭﺳﮑﻮﺕﺍﺧﺘﯿﺎﺭﮐﺮﺩﻩ.ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎﯾﯽﻧﻮﺷﺘﻪ:ﻣﺪﺍﺭﮎ ﻣﺴﺘﻨﺪﯼﺩﺭﺍﺧﺘﯿﺎﺭﺩﺍﺭﯾﻢﮐﻪ "ﺍﯾﺮﯾﻨﺎ ﺷﺎﯾﮏ"ﺳﻮﭘﺮﻣﺪﻝﺟﺬﺍﺏ ﺭﻭﺱﻭﺩﻭﺳﺖﺩﺧﺘﺮﺳﺎﺑﻖ ﺭﻭﻧﺎﻟﺪﻭﺳﺎﻝﮔﺬﺷﺘﻪﭘﺲﺍﺯﭘﯽﺑﺮﺩﻥﺑﻪ"ﮔﯽ"ﺑﻮﺩﻥﺍﯾﻦﺳﺘﺎﺭهﻓﻮﺗﺒﺎﻝﺭﺋﺎﻝﻣﺎﺩﺭﯾﺪ،ﺑﺪﻭﻥ ﺟﻨﺠﺎﻝﺍﺯﺍﻭﺟﺪﺍﺷﺪﻭﻣﺎﺣﺘﯽﻋﮑﺲﻫﺎﯾﯽﺍﺯﺍﻧﺠﺎﻡﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼﻭﺳﮑﺲﻣﯿﺎﻥﺭﻭﻧﺎﻟﺪﻭ ﻭﺑﻮﮐﺴﺮﻣﺮﺍﮐﺸﯽﻫﻢﺩﺭ 
ﺍﺧﺘﯿﺎﺭﺩﺍﺭﯾﻢﮐﻪﺍﮔﺮﻻﺯﻡﺑﺎﺷﺪﻣﻨﺘﺸﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ



مهین پرستان برای کاندیاتوری مجلس ثبت نام کنند

شک نکنید در هر پست اگر به جای یک حزب اللهی بی وطن بی شرف یک فرد میهن پرست با شرف قرار گیرد برای کشور بهتر است. ما نمی توانیم مردم را وادار به شرکت در انتخابات کنیم. میهن پرستانی که سابقه خوبی دارند باید کاندید شودند و بر اساس سابقه خدمت خود مردم را تشویق به رای دادن کنند و سعی کنند در مجلس نفوذ کرده و به مردم و کشور خدمت کنند در غیر اینصورت وضعیت کشور روز به روز بدترخواهد شد. 
یادمان باشد که محمود احمقی نژاد که کشور را به سمت نابودی پیش برد حاصل عدم شرکت مردم در انتخابات به اضافه بی لیاقتی اصلاح طلبان بود. در انتخابات اول شورا مردم با شور فراوان شرکت کردند. اصلاح طلبان اکثریت شورای شهر را در اکثر شهرهای کشور به دست آوردند. اما بعد از مدتی لنتخابات مجلس فرا رسید. بزرگترین حماقت همراه با خیانت را اصلاح طلبان در این زمان مرتکب شدند. آنها از شورای شهر استعفا داده و در انتخابات مجاس شرکت کردند. خیانت آنها واگذاری شورای شهر به جناح مخالف بود و اینکه اجازه ندادند چند نیروی تازه نفس وارد مجلس شود. شورای شهر تهران ناکارا بود. مردم سرخورده شدند. همزمان ماهوار ها شروع کردند به تشویق مردم در شرکت نکردن در انتخابات. در این کارزار بود که شورایی بی لیاقت در تهران به قدرت رسید. برادر آن تروریست کثیف مصطفی چمران که بی لیاقت ترین وزیز تاریخ ایران بود و در دوره وزارت جنگی او عراق توانست بخش زیادی از کشور را اشغال کند رئیس شورا شد. یادمان باشد چمران تروریست می خواست ارتش را منحل کند. وقتی شورای بی لیاقت دوم اختیار شهر تهران را به دست گرفت محمد احمدی نژاد را برای شهرداری معرفی کرد. عبدالواحد موسوی لاری وزیر پست و بی لیاقت کشور محمد خاتمی حکم شهرداری او را امضا کرد و در نهایت با عجز ناتوانی و با بی لیاقتی تمام از رای مردم حفاظت نکرد و محمود الدنگ رئیس جمهور شد.
 میهن پرستان باید به صحنه بیایند. آیا در کل تهران 20فرد با شرف مدیر با سابقه درخشان وجود ندارد که کاندید شوند و مردم را تشویق به رای دادن کنند و به مجلس راه یابند تا وضع کشور از این بدتر نشود؟ آیا در شیراز با آن همه سابقه تاریخی ادبی 5 مدیر میهن پرست باشرف خوش سابقه وجود ندارد؟ مهین پرستان باید کاندید شوند، سابقه خدمت خود را نشان دهند تا بتوان مردم را به شرکت در انتخابات تشویق کرد.

lördag 19 december 2015

شیادی با تاریخ، روز دانشجو ـ چه فرقی است بین ۱۶ اذر ۳۲ و ۱۴ اذر ۳۰؟


 چرا جبهه ضد ملی علاقه ای به ۱۴ اذر ۳۰ ندارد؟ چرا توده ایها علیرغم تلفات و خسارات سنگین در چنین روزی علاقه ای به اطلاع رسانی یا حتی افشاء ان ندارند؟ سوال مهم این است که در ۱۶ اذر، چرا فقط این سه دوست صمیمی- شریعت رضوی و بزرگ نیا و قندچی- علیرغم تیراندازی شدید( بزعم اقایان) کشته شدند؟ حزب توده سابقه درخشانی! از اینگونه عملیات در مورد محمد مسعود و حسام لنکرانی ومحسن صالحی، داریوش جعفری، پرویز نوایی و آقابرار فاطری داشته است! در این زمان سازمان نظامی حزب توده هنوز کشف نشده بود و جنایتکاری چون خسرو روزبه هنوز دستگیر نشده بود! کشف سازمان نظامی حزب توده و انبار مهمات ان بالاخره پيشوا هم در مجلس به سخنراني مي‌پردازد, اطلاعات در روز بيستم آذرماه ۱۳۳۰ حاوي سخنراني ايشان است که از جمله فرموده‌اند: «من مي‌خواهم بگويم که اگر اين آقايان ميتينگ‌ دهندگان وطن پرست هستند نبايد در اين موقع دولت وارد انجام يک امر مهمي است به تظاهر بپردازند, بنابر اين اگر بعضي از آن‌ها اگر صدمه‌اي هم رسيده باشد به هيچ وجه متأسف نيستم, دوره ۱۶>جلسه ۲۱۲>صفحه ۱۲ از لحظ پیشوا کشتار و صدمه یکی است و پیشوای مردمی از کشتارمردم متاسف نیست! ۱۴ اذر ۳۰ در روز چهاردهم آذرماه ۱۳۳۰ فاجعه ديگري از سوي حکومت ملي کارگرداني ميشود, بسيج ارازل و اوباش براي سرکوب مخالفان و نام بردن از نيروي ضربتي چاقوکشان به عنوان «مردم آگاه» و «توده خشمگين» (يا چنانچه حکومت اسلامي دوست دارد «امت حزب الله» و «جوانان غيور اسلام»),صورت مذاکرات مجلس در نقل قولي از اطلاعات هفدهم آذرماه ۱۳۳۰ آورده است٬ منعکس است, ابتدا به سخنان آشتياني‌زاده توجه کنيد: «روز چهاردهم آذر جنایت دیگری بوقوع پیوست که افتضاح ننگ آن سراسر عالم را فرا گرفت (صحیح است) این بار دیگر آقای دکتر مصدق نمی توانند بگویند از ماجرا بی خبر بوده اند روزنامه نیمه رسمی کیهاندر شب فاجعه اطلاع داد که تصمیم بتیر اندازی با حضور نخست وزیر گرفته شده است . ما تصور می کردیم تحریکات عمدی شهربانی درسرتاسر شهر عصبانی کردن جوانها و ریختن چاقو کشها بدبیرستان های دختران و پسران وهجوم اوباش هر روز بجوانها بیگناه مردم تهران بر اثر سیاست جنایت آلود سرلشگر مزینی است ولی معلوم شد که سیاست تحریک مردم ،‌وهجوم اجامر و اوباش ،‌تجهیز چاقوکش و غارت منازل و مغازه های کسبه و پیشه وران بیگناه و مصدوم کردن مخالفین دولت ریشه عمیق تری دارد و مربوط بریاست شهربانی نیست نقشه ترور کردن ،خفه کردن ، ترساندن ، تهمت زدند و فحش دادن بنام تودة و نفتی هر کس که مخالف دولت است و بطور کلی نابود کردن هر کس که نفس بکشد در واقع شعار این حکومت است,,,, آقاي مصدق تحمل ندارد مخالفين‌اش حرف بزنند٬ چيز بنويسند٬ ميتينگ بدهند٬ تظاهر کنند؟ اگر شما معتقديد که قاطبه مردم پشتيبان شما هستند پس چرا از ميتينگ مخالفين جلوگيري مي‌کنيد؟ چرا چاقوکش تجهيز مي‌کنيد؟ چرا آدم مي‌کشيد؟ چر در کمال ناجوانمردي کاميون‌هاي پليس را بر روي انبوه مردم اعم از ان و مرد و بچه حتي در پياده‌روها مي‌رانيد؟ اگر مردم طرفدار شما هستند از چندهزار جوان چه ترسي داريد؟ تمام مردم تهران روز پنجشنبه ديدند که کاميونهاي پليس٬ چاقوکش‌هاي معروف و لات‌هاي جنوب شهر را بار مي‌کردند و آن‌ها را مجهز به چوب و چماق کرده و در ميان صفوف دانشجويان کسيل مي‌کردند و چون چاقوکشها جرأت حمله نداشتند پاسبان‌ها و سربازها به کمک آ‌ن‌ها با قنداق تفنگ و سرنيزه سر و دست مردم را مي‌شکستند تا چاقوکش‌ها بتوانند مردم را بزنند, مسخره‌تر از تمام اين قتل و غارت‌ها از يک طرف اظهار تشکر شهرباني از چاقوکش‌ها به عنوان مردم شرافتمند پايتخت است و از طرف ديگر اقرار آقاي نخست‌وزير به غارت روزنامه‌ها و,,, و تعهد ايشان به پرداخت غرامت آن‌هاست. دوره ۱۶>جلسه ۲۱۱>صفحه ۲ روزنامه اطلاعات دو روز بعد٬ يعني ۱۹ آذرماه ۱۳۳۰, يکي از ياران نزديک مصدق بنام فولادوند٬ از طرفداري قبلي خود از دکتر مصدق و گرفتار آمدن خود و برادرانش به تيغ غضب چاقوکشان ملي ياد مي‌کند: «در کابینه دکتر مصدق من هميشه به ايشان احترام مي‌گذاشتم من که پدرم در راه آزادي گلوله خورد و در زمان حکومت رزم‌آرا هم فحش ناموس داده‌اند ولي به خاطر ايشان به حکومت رزم‌آرا رأي ندادم و من در دوره پازنزدهم مجلس از آقاي دکتر مصدق حمايت کردم ولي نمي‌دانم حالا من و سه برادر چه کرده‌ايم و مال کي را خورده‌ايم که گرفتار چاقوکش‌هاي دکتر مصدق شده‌ايم» پروفسور سپهر ذبيح٬ ايران در دوره دکتر مصدق٬ ص ۶۰: «۱۴ آذر ۱۳۳۰ تظاهرات خونيني در خيابانهاي تهران و در جلوي ميدان بهارستان از سوي حزب توده صورت گرفت و توده‌اي‌ها به شدت از حکومت مصدق انتقاد کردند,,, گروهي از چماق‌داران به رهبري شعبان جعفري به طرفداري از حکومت و با اطمينان از حمايت پليس٬ ادارات و روزنامه‌هاي مُخالفان و دفاتر حزب توده را آتش زدند» علي بهزادي٬ شبه خاطرات٬ جلد اول٬ صص ۱۸۳-۱۸۶: «از آغاز حکومت مصدق تا دي ماه ۱۳۳۱ شعبان جعفري با دارو دسته‌اش در سخنراني‌ها و تظاهرات خياباني با جبهه ملي همکاري داشت و بعضي اوقات کنار دکتر فاطمي به عنوان بادي‌گارد ديده مي‌شد» فخرالدين عظيمي٬ بحران دموکراسي در ايران٬ صفحه ۳۷۳ مرجع: کيهان ۱۶ آذر ۱۳۳۰: «ساعاتي بعد در همان روز يک تظاهرات غالبا دست راستي صورت گرفت که با غارت و تاراج و سوزندان دفاتر روزنامه‌هاي توده‌اي همراه بود, اغتشاشات مزبور که پليس چشمانش را در برابر آن برهم گذاشته بود٬ از جانب گروهي از پيروان بقايي رهبري مي‌شد که ادعا ميکردند پشتيبان دولت‌اند, گروه مزبور شامل عده‌اي از چاقوکش‌هاي حرفه‌اي از جمله شعبان جعفري بود که بعدها در فعاليت عليه دولت مصدق اجير شد, امير کلالي٬ وزير کشور و رئيس شهرباني٬ و از طريق شخص مصدق کاملا در جريان قرار داشتند,» وزنامه اطلاعات درروز يکشنبه هفدهم آذرماه ۱۳۳۰ جريان مذاکرات مجلس را نقل کرده است, آشتياني‌زاده نماينده مجلس در سخنراني خود٬ مقايسه‌اي با دوران رضاخاني کرده و اظهار تعجب ميکند که چرا در مقايسه با آن دوران٬ آدمکشي در دولت پيشوا بمراتب سهل‌تر و دامنه‌دارتر است: «شاه سابق وقتى که به لقب سردار سپه و رياست وزرائى رسيد و مى‏خواستند با دست او در مملکت جمهورى بسازند، مردم به پشتيبانى از مدرس و مخالفت با جمهورى روز دوم فروردين آن ميتينگ بزرگ و تظاهرات عظيم فراموش نشدنى را بر ضد جمهورى برپا کردند و تمام ميدان بهارستان و محوطه داخل مجلس از جمعيت پر شده بود اما تا رئيس دولت به نفسه مورد حمله قرار نگرفت و بر سر و شانه‏اش سنگ و آجر نزدند فرمان حمله به يک فوج نظامى که همراه خود آورده بود نداد، در حالى که با تربيت ارتشى و خوى نظامى که سردار سپه داشت انتظار مى‏رفت که خيلى [بیش از] از آنچه که شد بکند و در آخر فاجعه با حساب دقيق معلوم شد که مجروحين تعدادشان از ۱۲ نفر و مقتولين از ۲ نفر تجاوز نمى‏کند, حالا بفرمائيد که چطور شد، حکومت سردار سپه آن روز را بايد دوره ديکتاتورى ناميد و حکومت شما را با اين قتل عام‏هاى پى در پى و ايجاد رژيم پليس و ارعاب، دوره مشعشع آزادى و حکومت قانونى بناميم, مگر آقاى دکتر مصدق حکومت‏هاى ساعد و صدرالاشراف را براى جزئى‏ترين خطائى به باد حمله و انتقاد نمى‏گرفتيد؟ تمنا دارم بفرمائيد در کدام از اين ادوار مردم تهران چنين روزهاى خون‏آلودى را ديدند؟ مصدق: به هيچ وجه متأسف نيستم! بالاخره پيشوا هم در مجلس به سخنراني مي‌پردازد, اطلاعات در روز بعد يعني بيستم آذرماه ۱۳۳۰ حاوي سخنراني ايشان است که از جمله فرموده‌اند: «من مي‌خواهم بگويم که اگر اين آقايان ميتينگ‌دهندگان وطن پرست هستند نبايد در اين موقع دولت وارد انجام يک امر مهمي است به تظاهر بپردازند, بنابر اين اگر بعضي از آن‌ها اگر صدمه‌اي هم رسيده باشد به هيچ وجه متأسف نيستم,» مصدق در سخنان ِ خود در مجلس، مطلقا به موضوع هائی که در باره ی حوادث ِ ۱۴ آذر از سوی ِ نمایندگان مطرح شده بود پاسخی نداد. نه به اعلامیه ی شهربانی ِ کل ِ کشور در باره ی همکاری ِ مردم ِ شرافتمند و میهن پرست ِ تهران با پلیس، نه به حضور ِ چاقوکش های ِ دولتی و لات های جنوب ِ شهر با چوب و چماق در این حادثه، نه به این که کامیون های پلیس به این افراد چوب و چماق می دادند تا به محل های معینی حمله ببرند و پلیس نیز عملا ار آنان حمایت می کرد، نه به استخدام ِ شعبان جعفری تقریبا کمتر از یک ماه پیش از حادثه ی ۱۴ آذر به دستور ریاست ِ کل شهربانی و از محل ِ بودجه ی محرمانه، نه به حضور ِ شعبان جعفری و اعوان و انصارش در حمله به دفتر ِ روزنامه ها و ساختمان ها، نه به این که چرا دفتر ِ روزنامه های مخالف ِ دولت اعم از وابسته به حزب ِ توده و غیر ِ توده ای ِ مورد ِ حمله و غارت قرار گرفته اند، نه به این که چرا تئاتر ِ سعدی که موسسه ی هنری ِ بزرگی بود و نه باین موضوع که در روز ِ پیش از حادثه، روزنامه ی کیهان اطلاع داده بوده است که “تصمیم به تیراندازی با حضور ِ نخست وزیر گرفته شده است…” بيگمان بياد داريد که تمامي سرکوبهاي جمهوري اسلامي هم همين منطق بکا ر رفته است: «در اين شرايط حساس که ,,,», رويهمرفته استفاده‌ کنندگان از خشونت قانوني و غير قانوني براي سرکوب مخالفان٬ توسل به حساس بودن اوضاع و در جريان بودن توطئه‌هاي و تهديدهاي واقعي يا واهي( بويژه انواع خارجي آن) را در امر توجيه سرکوبگري خود٬ مفيد ميشمارند, براي بررسي جنايات سازمان يافته ۱۴ آذرماه ۱۳۳۰ هم کمیسيوني تشکيل مي‌شود, متن گزارش در دو شماره پياپي٬ دوشنبه نهم و سه شنبه دهم دي‌ماه ۱۳۳۰ روزنامه اطلاعات چاپ شده است, در جاي جاي گزارش مزبور حضور دولت و شهرباني ملي پيشوا به عنوان سازمانگر اصلي جنايات٬ قابل مشاهده است, عدم مداخله نيروهاي شهرباني در قتل و غارت در روز روشن به کرات در گزارش کمیسيون آمده است, به عنوان مثال: «از اظهارات تيمسار نخعي در مورد حمله مهاجمين به دفاتر روزنامه‌هاي سياسي طلوع و فرمان چنين استناد ميشود که در حين غارت محل‌هاي مزبور تيمسار دانش‌پور رسيده و با وجود اين که عده‌اي از افراد پليس در دسترس نام‌برده بوده‌اند٬ اقدامي نگرديده و پس‌از حضور سرتيپ نخعي نيز مهاجمين جلب نشده‌اند,» شهرباني دولت ملي هم هنوز تا تاريخ ارائه گزارش کميسيون٬ يعني ۲۶ روز بعد از واقعه از انجام تحقييقات لازم خودداري کرده و به ذکر نام «افرادي خردسال به عنوان مهاجم» بسنده کرده است,اسامي چاقوکشان مهاجم و رهبران لشگر جرار اوباشان پايتخت٬ تنها از زبان متضررين از جرم٬ گزارشات شهرباني را مزين کرده‌اند: «فقط بعضي از متضررين از جرم٬ افرادي را به نام و عناوين شعبان جعفري (بي مُخ)٬ عشقي٬ عباس کاووسي٬ حسن عرب٬ شهميرزادي (چاقوکش) و حسين مافي٬ صمن شکوائيه و توضيحات خود نام برده‌اند,,,» چنانچه در کتاب خانم سرشار هم منعکس شده٬ شعبان جعفري٬ عليرغم ثبوت جنايي قتل و غارت بعداز ملاقات با عاليترين رهبران فکري و سياسي جبهه ملي يعني آقايان مکي و دکتر شايگان آزاد ميشود ” پس از این حادثه مدیران ۲۱ روزنامه ی غیر توده ای، با صدور ِ دو اعلامیه، به دلیل ِ عدم ِ وجود ِ امنیت، به طور ِ دسته جمعی نخست در مجلس ِ شورای ملی و سپس در مجلس ِ سنا متحصن گردیدند. در اعلامیه ی یکی از این دو دسته نوشته شده بود: ” تا مو قعی که این اوضاع ِ هرج و مرج ادامه دارد و دولت و قوای ِ شهربانی اجامر و اوباش را تحت ِ حمایت ِ خود قرار می دهد در خانه ی ملت متحصن باشیم…” (کوهستانی نژاد، ۱۲۶-۱۲۸). 16 آذر 1332 در 16 آذر 1332 ( هفتم دسامبر 1953) دانشجويان دانشگاه تهران به منظور اعتراض به تجديد روابط سياسی بين ايران و انگليس (توجه کنيد اعتراض به تجديد روابط با انگليس) کلاس های درس را تعطيل نموده و به تظاهرات وسيعی بر عليه اين تصميم پرداختند و متعاقبا در زد و خورد و درگيری که بين آنان و ماموران حکومت نظامی رخ داد سه نفر دانشجو به قتل رسيدند و از آن به بعد، سالروز اين حادثه تا پايان سال 1357 که رژيم سلطنتی واژگون گرديد هر سال بهانه ای موثر برای برگزاری تظاهرات ضد دولتی گرديد. ۱-بلوا گری و خود مردم بینی:دولت تصمیم گرفت ابتدا روابط سیاسی ایران و انگلیس که از پاییز 1331 به اهتمام مصدق قطع شده بود، ‌در محیط آرام دوباره تجدید گردد. نهضت مقاومت و رهبری آن نیز قصد داشت، صدای اعتراض مردم ایران را به گوش جهانیان برساند و تلاش انگلیس و امریکا را که می‌خواستند، با مشروع جلوه دادن رژیم کودتا (دولت زاهدی) امتیازات مورد نظر خود را از حکومت،‌ زاهدی در محیط آرام و بدون سر و صدا به دست آورند، خنثی سازد. اجرای این برنامه به عهده کمیته هماهنگی و دانشگاه گذاشته شد.نجاتی، غلامرضا، تاریخ بیست و پنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب) ج 1، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ سوّم، 1371، ص 112. به بهانه خنثی سازی ! جوانان فریب خورده را به کشتن دادند! دیگران را به کشتن دادن، این است هنر جبهه ضد ملی ۲-تظاهرات دانشجویان دانشگاه تهران، ‌به عنوان اعتراض به ورود «دنیس رایت» کاردار جدی سفارت انگلیس در ایران، ‌از روز 14 آذر 1332 آغاز گردید. بنابراین ربطی به ورود نیکسون و امریکا نداشت! ۳-امیرخسروی نقل می‌کند درمورد ۱۶ اذر ۳۲ میگوید که قبل از ۲۸ مرداد، توده‌ای‌ها و جبهه‌ای‌ها بیشتر در تقابل با همدیگر بودند و جو نامساعدی میان این دو نیروی سیاسی در دانشگاه وجود داشت. اما بعد از کودتا وقتی حزب توده خطای سیاسی خود را تصحیح کرد و رفت به سوی دانشجویان جبهه ملی، اختلاف‌ها کنار گذاشته شدند و آنها کمیته‌های مشترکی تشکیل دادند. از سه کشته شده دو تن توده ای و یک تن منتسب به جبهه ملی بود. چه ائتلاف میمونی که میوه ان انقلاب اسلامی شد! ۴-امیرخسروی در پاسخ به این پرسش که آیا مطبوعات هنوز آنقدر آزادی داشتند که حادثه شانزدهم آذر را هم منعکس کنند، می‌گوید: «پس از ۲۸ مرداد هیچ گونه نشریه‌ای که آزاد و هم‌زمان علنی باشد وجود نداشت. روزنامه‌ها محدود به اطلاعات و کیهان شده بودند. نشریاتی مانند «فرمان» یا «داد» که مال عمیدی‌نوری بود و سایر روزنامه‌های طرفدار رژیم کودتا منتشر می‌شدند و این‌ها طبعا چنین حوادثی را منعکس نمی‌کردند. روزنامه مردم در می‌آمد که مخفی بود و زیرزمینی چاپ و پخش می‌شد و حوادثی از این قبیل را بازتاب می‌داد.» و اما اسناد و تاریخ چه می گویند: متن کامل گزارش روزنامه اطلاعات در شماره روز ۱۶ آذر ۱۳۳۲ بدین شرح است: مقارن ساعت ده و ربع بامداد امروز از طرف عده‌ای از دانشجویان تظاهراتی در دانشگاه علوم صورت گرفت که بلافاصله ماموران فرمانداری نظامی متظاهرین را متفرق ساختند و سیزده نفر از دانشجویان را دستگیر کردند. پس از آن در حوالی دانشکده فنی نیز از طرف چند نفر از دانشجویان منتسب به احزاب چپ تظاهراتی انجام شد و چون تظاهرکنندگان با اخطارهای ماموران انتظامی متفرق نشدند و در برابر ماموران مقاومت می‌کردند بر اثر تیراندازی ماموران ۳ نفر مجروح شدند و هفده نفر هم دستگیر گردیدند. سایت بازتاب و چمران نیز اذعان دارند:علی رغم فضای رعب و وحشت و بسته بودن بسیاری روزنامه های خصوصی،فضای جراید آن ایام هم نقل دکتر چمران را تأیید می کند.فردا و پس فردای روز 16 آذر،جراید ضمن دلداری به دانشجویان ...... محمد ترکمان«مجله خواندنی‌ها در تاریخ بیست و یکم آذر وقتی به واقعه دوشنبه گذشته شانزدهم آذر اشاره می‌کند، از آن به عنوان اعتراضات علیه تجدید رابطه با انگلستان یاد می‌کند و نیز روزنامه شاهد (روزنامه بقایی) در روز هجدهم آذر می‌نویسد؛ روز نیکسون، خرابکاری توده‌ای‌ها. « بنابراین امیرخسروی درست نمیگوید مطبوعات ان زمان به این موضوع پرداختند شریعت رضوی و بزرگ نیا و قندچی سوال مهم این است که چرا فقط این سه دوست صمیمی علیرغم تیراندازی شدید( بزعم اقایان) کشته شدند؟ حزب توده سابقه درخشانی! از اینگونه عملیات در مورد محمد مسعود و حسام لنکرانی ومحسن صالحی، داریوش جعفری، پرویز نوایی و آقابرار فاطری داشته است! تظاهرات بزرگداشت ۱۶ اذر در دوران استبداد ستمشاهی! سال ۱۳۵۱ ارسال شده توسط عقل نقاد در ۶:۳۵

الگو گیری از اینمی سوئد در رانندگی و خروج پراید اتومیبل قاتل از چرخه تولید

 جمعیت کشور سوئد حدود ده میلیون نفر است و آمار کشته ههای رانندگی در این کشور حدود 270 نفر در سال است. جمعیت  ایران 78 میلیون است و آمار کشته ها حدود 18000 نفر در سال . یعنی به ازای هر ده میلیون نفر  2307 نفر. 
یک بار دیگر مرور کنیم در سوئد به ازای هر ده میلیون نفر 270 نفر در سال کشته می شوند و در ایران به ازای هر ده میلیون .  2307 نفر کشته می شوند. اگر عدد 2307 را بر عدد 270 تقسیم کنیم حدود 8.5 می شود. یعنی آمار کشته های ایران 8.5 برابر سوئد است. شرکتهای بیمه باید دیه بسیاری از این افراد را بپردازند. در این ویدیو از شرکتهای بیمه خواهش کرده ام که در چند افسر زبده و کارشناس راهنمایی و رانندگی را به کشور سوئد اعزام کنند و از قوانین این کشور الگو برداری کنند. این کار از نظر اقتصادی سود زیادی را به شرکت های بیمه می رساند. آنچه که بسیار با رزش تر است بالارفتن ایمنی هموطنان است. 
از رئیس جمهور و نمایندگان مجلس خواسته ام که به وظیفه خود که حفظ جان شهروندان است عمل کنند و خودرو نا امن پراید را از چرخه تولید خارج کنند. با همان زیرساخت ها و امکاناتی که وجود دارد خودروی ایمن را تولید کرده و به هموطنان تحویل 
. دهند. همچنین از شرکت های بیمه درخواست کرده ام که با هم متحد شوند و اعلام کنند که از به عنوان مثال 5 سال دیگر به بعد دیه کشته  تصادفات پراید را به دلیل ایمنی کم و آمار بالا پرداخت نمی کنند.







tisdag 8 december 2015

سرش چون رفت الهام نیز وادرد


پروژه جديد نظام : تكثير الهام چرخنده!


https://www.facebook.com/radiosmardom/videos/868018299905520/

بيا گويم برايت داستاني -- كه تا تاثير چادر بداني

در ايامي كه صاف و ساده بودم -- دم كرياس در استاده بودم

زني بگذشت از آنجا با خش و فش -- مرا عرق النسا آمد به جنبش

ز زير پيچه ديدم غبغبش را -- كمي از چانه قدري از لبش را

چنان از گوشه ابر سيه فام -- كند يك قطعه از مه عرض اندام

شدم نزد وي و كردم سلامي -- كه دارم با تو از جايي پيامي

پري‌رو زين سخن قدري دو دل زيست -- كه پيغام آور و پيغام ده كيست

بدو گفتم كه اندر شارع عام -- مناسب نيست شرح و بسط پيغام

تو داني هر مقالي را مقاميست ـ ـ براي هر پيامي احتراميست

قدم بگذار در دالان خانه -- به رقص آر از شعف بنيان خانه

پري‌وش رفت تا گويد چه و چون -- منش بستم زبان با مكر و افسون

سماجت كردم و اصرار كردم ـ ـ بفرماييد را تكرار كردم

به دستاويز آن پيغام واهي -- به دالان بردمش خواهي نخواهي

چو در دالان هم آمد شر فزون بود ـ ـ اتاق جنب دالان بردمش زود

نشت آنجا به صد ناز و چم و خم ـ ـ گرفته روي خود را سخت محكم

شگفت افسانه‌اي آغاز كردم ـ ـ در صحبت برويش باز كردم

گهي از زن سخن كردم گه از مرد ـ ـ گهي كان زن به مرد خود چه‌ها كرد

سخن را گه ز خسرو دادم آيين ـ ـ گهي از بي‌وفايي‌هاي شيرين

گه از آلمان بر او گفتم گه از روم ـ ـ ولي مطلب از اول بود معلوم

مرا دل در هواي جستن كام -- پري‌رو در خيال شرح پيغام

به نرمي گفتمش كاي يار دمساز -- بيا اين پيچه را از رخ بر انداز

چرا بايد تو روي از من بپوشي -- مگر من گربه ميباشم تو موشي

من و تو هر دو انسانيم آخر ـ ـ به خلقت هر دو يكسانيم آخر

بگو بشنو ببين برخيز بنشين ـ ـ تو هم مثل مني اي جان شيرين

ترا كان روي زيبا آفريدند ـ ـ براي ديده‌ي ما آفريدند

به باغ جان رياحنند نسوان ـ ـ به جاي ورد و نسرينند نسوان

چه كم گردد ز لطف عارض گل ـ ـ كه بر وي بنگرد بيچاره بلبل

كجا شيريني از شكر شود دور ـ ـ پرد گر دور او صد بار زنبور

چه بيش و كم شود از پرتو شمع ـ ـ كه بر يك شخص تابد يا به يك جمع

اگر پروانه‌اي بر گل نشيند ـ ـ گل از پروانه آسيبي نبيند

پري‌رو زين سخن بي‌حد برآشفت -- زجا برجست و با تندي به من گفت

كه من صورت به نا محرم كنم باز؟ -- برو اين حرفها را دور انداز

چه لوطيها در اين شهرند واه واه -- خدايا دور كن الله الله

به من گويد كه چادر وا كن از سر ـ ـ چه پررويست اين الله اكبر

جهنم شو مگر من جنده باشم -- كه پيش غير بي روبنده باشم

از اين بازي همين بود آرزويت ـ ـ كه روي من ببيني؟ تف به رويت

الهي من نبينم خير شوهر ـ ـ اگر رو وا كنم بر غير شوهر

برو گم شو عجب بي چشم و رويي ـ ـ چه رو داري كه با من همچو گويي

برادر شوهر من آروز داشت ـ ـ كه رويم را ببيند شوم نگذاشت

من از زنهاي تهراني نباشم ـ ـ از آنهايي كه ميداني نباشم

برو اين دام بر مرغ دگر نه ـ ـ نصيحت را به مادر خواهرت ده

چو عتقا را بلندست آشيانه ـ ـ قناعت كن به تخم مرغ خانه

كني گر قطعه قطعه بندم از بند ـ ـ نيفتد روي من بيرون ز روبند

چرا يك ذره در چشمت حيا نيست ـ ـ به سختي مثل رويت سنگ پا نيست

چه ميگويي مگر ديوانه هستي ـ ـ گمان دارم عرق خوردي و مستي

عجب گير خري افتادم امروز ـ ـ به چنگ الپري افتادم امروز

عجب برگشته اوضاع زمانه ـ ـ نمانده از مسلماني نشانه

نميداني نظر بازي گناه است ـ ـ زما تا قبر چهار انگشت راه است

تو مي گويي قيامت هم شلوغ است ـ تمام حرف ملاها دروغ است

تمام مجتهدها حرف مفتند ـ ـ همه بي‌غيرت و گردن كلفتند

برو يك روز بنشين پاي منبر ـ ـ مسائل بشنو از ملاي منبر

شب اول كه ماتحتت در آيد ـ ـ به بالينت نكير و منكر آيد

چنان كوبد به مغزت توي مرقد ـ ـ كه ميريني به سنگ روي مرقد

غرض آنقدر گفت از دين و ايمان ـ ـ كه از گه خوردنم گشتم پشيمان

چو اين ديدم لب از گفتار بستم -- نشاندم باز و پهلويش نشستم

گشودم لب به عرض بيگناهي ـ ـ نمودم از خطاها عذرخواهي

مكرر گفتمش با مدو تشديد ـ ـ كه گه خوردم غلط كردم ببخشيد

دوظرف آجيل آوردم ز تالار ـ ـ خوراندم يك دو بادامش به اصرار

دوباره آهنش را نرم كردم ـ ـ سرش را رفته رفته گرم كردم

دگر اسم حجاب اصلا نبردم -- ولي آهسته بازويش فشردم

يقينم بود كز رفتار اينبار ـ ـ بغرد همچو شير ماده در غار

جهد بر روي و منكوبم نمايد ـ ـ به زير خويش كس كوبم نمايد

بگيرد سفت و پيچد خايه‌ام را ـ ـ لب بام آورد همسايه‌ام را

سرو كارم دگر با لنگ كفش است ـ ـ تنم از لنگ كفش اينك بنفش است

ولي ديدم به عكس آن ماه رخسار ـ ـ تهاشي مي‌كند اما نه بسيار

تغير مي‌كند اما به گرمي ـ ـ تشرد مي‌كند ليكن به نرمي

از آن جوش و تغيرها كه ديدم -- به عاقل باش و آدم شو رسيدم

شد آن دشنام‌هاي سخت و سنگين ـ ـ مبدل به: جوان آرام بنشين

چوديدم خير بند ليفه سست است ـ ـ به دل گفتم كه كار ما درست است

گشادم دست برآن يار زيبا -- چو ملا بر پلو مومن بر حلوا

چو گل افكندمش بر روي قالي -- دويدم زي اسافل از اعالي

چنان از حول گشتم دستپاچه ـ ـ كه دستم رفت از پاچين به پاچه

از او جفتك زدن از من تپيدن ـ ـ از او پر گفتن از من كم شنيدن

دو دست او همه بر پيچه اش بود -- دو دست بنده در ماهيچه‌اش بود

بدو گفتم تو صورت را نكو گير -- كه من صورت دهم كار خود از زير

به زحمت چوف لنگش جا نمودم -- در رحمت بروي خود گشودم

كسي چون غنچه ديدم نوشكفته -- گلي چون نرگس اما نيم خفته

برونش ليموي خوش بوي شيراز -- درون خرماي شهدآلود اهواز

كسي بشاش تر زروي مومن -- منزه تر ز خلق و خوي مومن

كسي هرگز نديده روي نوره -- دهن پر آب كن مانند غوره

كسي بر عكس كسهاي دگر تنگ -- كه با كيرم ز تنگي ميكند جنگ

به ضرب و زور بر وي بند كردم -- جماعي چون نبات و قند كردم

سرش چون رفت خانم نيز وا داد -- تمامش را چو دل در سينه جا داد

بلي كير است و چيز خوش خوراكست -- ز عشق اوست كاين كس سينه چاكست

ولي چون عصمت اندر چهره‌اش بود ـ ـ از اول تا به آخر چهره نگشود

دو دستي پيچه بر رخ داشت محكم ـ ـ كه چيزي نايد از مستوريش كم

چو خوردم سير از آن شيرين كلوچه -- حرامت باد گفت و زد به كوچه

***

حجاب زن كه نادان شد چنين است -- زن مستوره‌ي محجوبه اين است

به كس دادن همانا وقع نگذاشت -- كه با روگيري الفت بيشتر داشت

بلي شرم و حيا در چشم باشد -- چو بستي چشم باقي پشم باشد

اگر زن را بياموزند ناموس -- زند بي‌پرده بر بام فلك كوس

به مستوري اگر بي‌پرده باشد -- همان بهتر كه خود بي‌پرده باشد

برون آيند و با مردان بجوشند -- به تهذيب خصال خود بكوشند

چو زن تعليم ديد و دانش آموخت -- رواق جان به نور بينش افروخت

به هيچ افسون ز عصمت بر نگردد -- به دريا گر بيفتد تر نگردد

چو خور بر عالمي پرتو فشاند -- ولي خود از تعرض دور ماند

زن رفته (كولژ) ديده (فاكولته) -- اگر آيد به پيش تو (دكولته )

چو در وي عفت و آزرم بيني -- تو هم در وي به چشم شرم بيني

تمناي غلط از وي محال است -- خيال بد در او كردن خيال است

برو اي مرد فكر زندگي كن -- نه اي خر، ترك اين خر بندگي كن

برون كن از سر نحست خرافات -- بجنب از جا، في تاخير افات

گرفتم من كه اين دنيا بهشت است -- بهشتي حور در لفافه زشت است

اگر زن نيست عشق اندر ميان نيست -- جهان بي عشق اگر باشد جهان نيست

به قربانت مگر سيري؟ پيازي؟ -- كه توي بقچه و چادر نمازي؟

تو مرآت جمال ذوالجلالي -- چرا ماند شلغم در جوالي؟

سر و ته بسته چون در كوچه آيي -- تو خانم جان نه، بادمجان مايي

بدان خوبي در اين چادر كريهي -- به هر چيزي بجز انسان شبيهي

كجا فرمود پيغمبر به قرآن -- كه بايد زن شود غول بيابان

كدامست آن حديث و آن خبر كو -- كه بايد زن كند خود را چو لولو

تو بايد زينت از مردان بپوشي -- نه بر مردان كني زينت فروشي

چنين كز پاي تا سر در حريري -- زني آتش به جان، آتش نگيري

به پا پوتين و در سر چادر فاق -- نمايي طاقت بي‌طاقتان طاق

بيندازي گل و گلزار بيرون -- ز كيف و دستكش دلها كني خون

شود محشر كه خانم رو گرفته -- تعالي الله از آن رو كو گرفته

پيمبر آنچه فرمودست آن كن -- نه زينت فاش و نه صورت نهان كن

حجاب دست و صورت خود يقين است -- كه ضد نص قرآن مبين است

به عصمت نيست مربوط اين طريقه -- چه ربطي گوز دارد با شقيقه

مگر نه در دهات و بين ايلات -- همه رو باز باشند آن جميلات

چرا بي عصمتي در كارشان نيست؟ -- رواج عشوه در بازارشان نيست؟

زنان در شهر‌ها چادر نشينند -- ولي چادر نشينان غير اينند

در اقطار دگر زن يار مرد است -- در اين محنت سرا سربار مرد است

به هر جا زن بود هم پيشه با مرد -- در اينجا مرد بايد جان كند فرد

تو اي با مشك و گل همسنگ و همرنگ -- نمي‌گردد در اين چادر دلت تنگ؟

نه آخر غنچه در سير تكامل -- شود از پرده بيرون تا شود گل

تو هم دستي بزن اين پرده بردار -- كمال خود به عالم كن نمودار

تو هم اين پرده از رخ دور مي‌كن -- در و ديوار را پر نور ميكن

فداي آن سر و آن سينه باز -- كه هم عصمت درو جمعست هم ناز